کد مطلب:161809 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

منظور از مصلحت در دروغ
دویم آن كه: میزان صلاح چیست و چه اندازه از نفع عمومی كافی است در بردن قبح كذب و آوردن اذن در ارتكاب آن؟ و ایضا این دروغی كه جایز شد


ارتكاب آن به جهت اصلاح مفسده، مطلق دروغ است [1] هر چند به خداوند


و رسول و ائمه علیهم السلام باشد یا مخصوص است به غیر این صنف از دروغ؟ و محل توضیح آن كتب فقهیه است. و ظاهر كلمات فقها رضوان الله علیهم، حرمت كذب خدا و رسول است مطلقا هر چند در آن نفع و صلاح عمومی باشد. و وضع حدیث را برای هیچ مطلبی جایز ندانستند. شیخ شهید ثانی و غیره در مقام بیان اخبار موضوعه و مجعوله به این مطلب در كتب درایه اشاره نمودند و فرمودند كه: جماعتی بودند كه كار ایشان این بود؛ (یعنی جعل كردن اخبار دروغ) بعضی به جهت جلب مال و بعضی به جهت تقرب بر خلفا جور؛ ولكن ضرر آنان كه از این جماعت معروف بودند به زهد و صلاح و مردم ایشان را می شناختند و از ایشان می شنیدند و قبول می كردند و به جهت خیال فاسدی اخبار جعل می كردند، بیشتر از همه است؛ زیرا كه این احادیث دروغ را از ایشان می گرفتند و نشر می دادند و خلق اعتقاد می كردند كه از خدا و رسول است و به آن عمل می كردند. چنان كه از ابی عصمت نوح بن ابی مریم مروزی نقل كردند كه به او گفتند: تو از كجا آوردی از عكرمه، (یعنی خبری كه نسبت می دهی آن را به عكرمه) از ابن عباس در فضایل هر سوره جدا جدا؟ و این حدیث در نزد اصحاب عكرمه (یعنی


آنان كه روایند از او؛) نیست. گفت: دیدم مردم را كه از قرآن اعراض كردند و مشغول شدند به فقه ابوحنیفه و مغازی [2] محمد ابن اسحاق. پس این حدیث را قربةالی الله جعل كردم. و این ابی عصمت را «جامع» می گفتند و ابو خاتم بن حیان كه از معروفترین علما جرح و تعدیل اهل سنت است گفته: كه ابو عصمت جمع كرده همه چیز را مگر راستگویی. [3] و ابن حیان روایت كرده از ابن مهدی گفت كه گفتم به میسرة ابن عبدربه: از كجا آوردی این احادیث را كه هر كس بخواند فلان سوره را برای اوست چنین ثواب؟ پس گفت: آن را وضع كردم كه مردم در قرائت قرآن رغبت كنند. و از مؤمل ابن اسماعیل روایت شده كه گفت: شیخی روایت كرد برای من خبری طولانی كه سندش می رسد به ابی بن كعب در ثواب خواندن یك یك از سوره های قرآن. پس به شیخ گفتم: كی برای تو این خبر را نقل كرده؟ گفت: شخصی در مداین و او زنده است. پس رفتم نزد او به او گفتم: كی این حدیث را برای تو نقل كرده؟ گفت خبر داد مرا به آن شیخی در واسط و او زنده است. پس رفتم به سوی او پس گفت: روایت كرد آن را برای من شیخی در بصره. پس به نزد او رفتم. پس گفت: خبر داد مرا به آن شیخی در عبادان [4] ، پس به نزد او رفتم، پس دست مرا گرفت و داخل كرد مرا در خانه ای، پس دیدم در آن جا جماعتی از متصوفه را و با ایشان بود شیخی. پس گفت: این شیخ حدیث كرد مرا به آن خبر. پس به آن شیخ گفتم: كی برای تو نقل كرد؟ گفت: هیچ كس برای من آن را نقل


نكرد؛ ولكن چون دیدم كه مردم از قرآن اعراض كدند پس این حدیث را برای ایشان وضع كردم تا قلوب خود را برگردانند به سوی قرآن. و شهید ثانی در شرح «درایه» خود فرموده: كه این حكایت را جماعتی از علماء (یعنی از اهل سنت) نقل كردند. [5] .

و بالجمله گمان نمی رود احدی از علما اذن دهد در وضع حدیثی هر چند مختصر باشد، برای نفعی هر چند كل باشد؛ چه فتح این باب، خراب كردن اساس شریعت است و پیدا شدن آئین تازه و دین جدیدی در هر ماه و سال. و ظاهر آن است كه بعضی از جماعت روضه خوانان از آن شیخ صوفی عبادانی تقلید كرده اند؛ ولكن آن شیخ احمق به ملاحظه بی رغبتی خلق از قرآن، توهم تقربی كرده و آن خبر را جعل كرده و در آن عمل، خیال جلب و در هر مجلس كه درآیند، مشتی از تخم دروغ به كارند. و هرگاه فتوری [6] در سامعین بینند، خبری فورا ببافند، و اگر خبر معتبری نقل كنند، از او شاخ و برگ بی اندازه درآرند. و لهذا منقولات ایشان از ضبط و حساب و جمع آوری در مطاوی كتاب گذشته و كرام الكاتبین را به تعب و عجز درآورده چنان كه در اخبار به آن اشاره شده، همه اینها برای نفع جزئی عاجل و متاع قلیل زائل[می باشد]. و از این كلمات مكشوف شد كه محل دروغ جایز برای اصلاح مفاسد امور، غیر دروغ بر خداوند و رسول خدا و ائمه هدی علیهم السلام است. و از آنچه بایست در این مقام تنبیه نمود، آن كه حكایت وامثال كه از زبان حیوانات بلكه نباتات و جمادات ساخته می شود بلكه هزارها از آن ساخته و نوشته شده، اگر بی غرض یا با غرض فاسدی باشد، حكم آن مثل حكم سایر دروغها است، گفتن و نوشتن و فروختن و خریدن آن حرام و معامله بر آن


باطل است. و اگر برای توضیح و نشان دادن آثار حكم الله و واقف نمودن بر دقایق صنایع ربانیه و ظاهر كردن نتایج حسنه اخلاقهای پسندیده و آشكارا نمودن مفاسد و آثار قبیحه صفات ذمیمه و غیر آن از منافع علمیه و فواید عملیه كه كافه بنی نوع انسانی به آن محتاج و در ترغیب و ترهیب و تكمیل نفوس برای آن تاثیری است تمام، پس در جواز آن حسب نص و فتوی بلكه به مقتضای عقل نبایست شبهه نمود و از حریم دروغ محرم باید آن را بیرون نمود و در عداد كلمات حكمت و سخنان وعظ و نصیحت محسوب داشت. و در «احتیاج» شیخ طبرسی مروی است كه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در آن مجلس شوم معاویه كه برای مفاخره و طعن بر آن حضرت و پدر بزرگوارش آراسته بود در جواب كلمات قبیحه پسر عثمان فرمود: اما تو ای عمر و بن عثمان، پس با آن حمقی كه در جبلت توست كه نتوانی در كشف این امور، غوررسی كنی پس مثل تو، داستان آن پشه است كه بر نخل نشست و نخل را گفت: محكم باش كه می خواهم از تو بزیر آیم. نخل به او گفت: من ندانستم تو كی بر من نشستی كه فرود شدنت بر من گران آید [7] .

و علامه حلی در «تذكرة» و محقق ثانی در «جامع المقاصد» در كتاب اجاره بعد از ذكر جواز اجاره دادن انسان خود را برای كتابت قرآن فرمودند: و كذا كتب السیر و الاخبار الصادقه و الشعر الحق دون الكاذب، و لا باس بالامثال و الحكایات و ما وضع علی السن العحماوات. [8] .

و همچنین جایز است برای نوشتن كتب سیر و اخبار صادقه و شعر حق نه اخبار یا شعر دروغ. و باكی نیست (یعنی در اجیر شدن) برای نوشتن امثال و حكایات و آنچه وضع نمودند و جعل كردند بر زبان كند زبانان حیوانات. و ظاهرا نظر هر دو بزرگوار به مقاله حیوانات، كتاب «اخوان الصفا» باشد


كه در این باب بی نظیر است یا كتاب «كلیه و دمنه» كه حكمای هند برای تهذیب صفات و تكمیل اخلاق وضع نمودند. و آن هم در این فن عدیلی ندارد و بالله التوفیق. اما در تقسیم هفتم: پس حكم دروغ جلی واضح است و همچنین حرمت قسم خفی آن اگر سبب خفاء، صریح نبودن لفظ باشد در افاده آن معنی دروغ؛ بلكه آن دروغ را به اشاره و كنایه و تعریض بگوید. مثل آن كه كسی گاهی نماز شب نكرده و می خواهد به حاضرین برساند كه می كنم، پس از فروعات جزئیه و نوادر مسائل نماز شب سؤال می كند به نحوی كه همه معتقد شوند كه كار دائمی اوست. یا غذا را بسیار كم بخورد در حضور غیر و برساند كه از كم خوراكان است و حال آن كه نیست. و این عمل به ملاحظه دیگر، ریا هم می شود. به هر حال در حكم آن نباید شبهه كرد؛ چه پیوسته خلق بسیاری از مقاصد خود را به وسیله اشاره و كفایه بیان می كنند و به دیگران می فهمانند و به توسط آنها از مقاصد خبر می دهند. پس اگر خلافی در آنها باشد و بر طبق واقع جاری نشد، دروغ خواهد بود و حكم آن برایش بیاید. و اگر سبب خفاء نهان بودن معنی دروغ است در سویداء قلب و مكنون خاطر، پس فهمیدن حكم آن از غوامض مسائل است. و امر گوینده دائر است میان دو محذور: اگر بخواهد نخواند نتواند؛ چه بسیاری از آن واجب است و جمله مستحب مؤكد؛ از خواندن آنها گریزی نیست. و اگر بخواهد بخواند؛ بچه رو بخواند؟ خود داند كه آنچه با خدای خود راز كند و از حال خود خبر دهد، دروغ و اصلی ندارد. بلی آنان كه معانی كلماتی را كه می خوانند، نمی دانند فی الجمله از این غائله و مخاطره آسوده اند. مثل آن طایفه ای كه در آنچه از حال خود خبر دهند، صادق باشند. تمام مصیبت و تحیر برای دسته ای است كه می دانند معانی كلماتی را كه به زبان می خوانند و دارا نیستند آنچه را گویند. و این مقام را


بسطی لازم است كه مناسب رساله نیست. و اما در تقسیم هشتم: پس حكم لغوی آن كه قدر متیقن است از دروغ، حرام واضح است. و حكم دوم آن خواهد آمد در مقام پنجم ان شاءالله. و اما در تقسیم نهم: پس هر سه قسم، از گناهان كبیره اند و آیات و اخبار در بزرگی قسم دروغ خوردن به خداوند عزوجل بسیار است. و در جمله از آنها كه: قسم دروغ خانه ها را خراب و ویران می كند و صاحبش و بال آن قسم را پیش از مردن خواهد دید و نسل را منقطع می كند و خدای تعالی از او بی زار است و بهشت را بر او حرام می كند. [9] .

و از آن سه [10] نفر است كه حق تعالی درباره ایشان فرموده: لا ینظر الیهم یوم القیمة و لایزكیهم و لهم عذاب الیم [11] .

و فرموده: نمی رسانم رحمت خود را به كسانی كه مرا عرضه [12] قسم دروغ خود قرار دادند. [13] .

اما در تقسیم دهم: پس مستور نماند كه هر فعلی كه قصد شود به آن، خبر دادن كسی را به امری، در حكم آن قولی است كه در این مقام گفته می شود از صدق و كذب و حرمت و كراهت و جواز و غیر آن. چنان كه در این مقام جماعتی تصریح فرمودند. و در نظیر آن «غیبت حرام» نیز تصریح


كردند كه فرقی نیست میان قول و فعل. شیخ شهید ثانی در «كشف الریبه» فرموده: بدان كه (یعنی غیبت حرام و یاد كردن برادر مومن به بدی) مقصور نیست به زبان؛ بلكه گفتن آن را (یعنی غیبت كردن به زبان را) حرام كردند به جهت این كه در آن فهمانیدن غیر است نقصان برادر مومن تو و شناساندن او را به غیری كه او را از آن بد آید و ناخوش دارد. پس تعویض، مثل تصریح است و فعل در آن، مثل قول است. و اشاره و ایماء و چشمك زدن و رمز و كنایه و حركت و آنچه بفهماند مقصود را، داخل است در غیبت و مساوی است با زبان در آن معنی كه سخن گفتن را به جهت آن حرام كردند. و از این باب است آنچه روایت شده از عایشه كه گفت داخل شد بر ما زنی. چون مراجعت كرد، به دستم اشاره كردم یعنی: كوتاه قد است. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: غیبت كردی او را. از این رقم است «محاكات» به این كه راه رود لنگان لنگان مثل آن كه او راه می رود. بلكه آن سختتر است از غیبت؛ زیرا كه اعظم است در تصویر آن عیب و فهماندن غیر، از غیبت به زبان. [14] انتهی و قریب به این را، استاد اعظم انصاری طاب ثراه در كتاب «مكاسب» فرموده اند. [15] .


و این كلمات را اگر چه در باب غیبت ذكر كردند و لكن در این جهت فرقی میان آن و كذب نیست؛ بلكه غیبت حقیقا از اقسام خبر صادق است و اگر دروغ شد، آن را «بهتان» گویند پس در آن، دو جهت حرام خواهد بود. پس واضح شد كه به حركت دادن هر عضوی برای فهماندن مطلبی كه واقعی ندارد، صاحب آن در قطار دروغگویان محسوب و چنان است كه آن را به زبان گفته باشد. و اما در تقسیم یازدهم: پس حكم دروغی كه گوینده اش مخاطب زنده شنونده عاقل داشته باشد، واضح است. و همچنین آن مخاطب كه چنین است هر چند به ظاهر در عداد غیر ایشان محسوب است؛ مثل حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین علیهم السلام. چه به مقتضای اصول مذهب و اخبار بسیار و فقرات اذن دخول در مشاهد مشرفه ایشان كه باید گفت: «اشهد انك تشهد مقامی و تسمع كلامی و ترد سلامی» گواهی می دهم كه می بینید جایگاه مرا و می شنوید سخن مرا ورد می كنید سلام مرا. خطاب با ایشان در نزد قبور مطهره ایشان، مثل خطابی است كه با زندگان حاضر شنونده عاقل كرده می شود؛ بلكه قبور مومنین نیز ملحق است به مراقد منوره ایشان. چنان كه از بعضی فقرات زیارات ایشان معلوم می شود. و ابن طاوس در كتاب «فلاح السائل» از كتاب «مدینةالعلم» صدوق نقل كرده كه در آن جا روایت كرده از محمد بن مسلم گفت: عرض كردم به حضرت صادق علیه السلام كه مردگان را زیارت بكنیم؟ فرمود: آری. گفتم چون برویم نزد ایشان آگاه می شوند به ما، یا گوش می دهند به سخنان ما؟ فرمود: آری. قسم به خداوند كه هر آینه ایشان دانا می شوند به شما (یعنی: برفتن شما نزد ایشان) و فرحناك می شوند برفتن شما و انس می گیرند به شما. [16] .


و نیز در آن جا از صفوانن بن یحیی روایت كرده گفت: گفتم به حضرت ابی الحسن علیه السلام آیا مرده، می شنود سلام آن را كه بر او سلام می كند؟ فرمود: آری. شنیدید آن جماعت و حال آن كه كفار بودند و مومنین نمی شنوند؟ [17] (یعنی مومنین سزاوارترند به شنیدن از كفار). و حضرت در این كلام شریف اشاره فرمودند به قصه كشتگان كفار در جنگ بدر كه ایشان را در چاهی انداختند. چنان كه شیخ مفید در «شرح عقاید صدوق» و غیر او روایت كردند كه: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ایستاد بر سر چاه بدر. پس فرمود: به مشركینی كه كشته شده بودند در آن روز و آنها را در چاه انداخته بودند: چه بد همسایگانی بودید برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؛ او را از منزلش بیرون كردید و آواره نمودید آنگاه جمع شدید و با او محاربه كردید. پس من یافتم كه آنچه خدای به من وعده داده بود، راست شد (یعنی ظفر بر شما و هلاك نمودن شما) پس عمر گفت: یا رسول الله، چیست این گفتگوی تو با كله های پوسیده! پس فرمود: ساكت شو ای پسر خطاب قسم به خدا كه تو شنونده تر نیستی از ایشان و نیست فاصله میان ایشان و میان آن كه بگیرندشان ملائكه با عمودهای آهنین جز آن كه روی خود را چنین از ایشان برگردانم. [18] .

و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام روایت كردند كه: سوار شد بعد از فراغت و آسودگی از حربهای بصره و در میان


صفوف می گشت تا گذشت به كعب بن سوره (و او قاضی بود در بصره كه عمر بن خطاب ولایت قضاوت آن را به او داده بود در آن جا مقیم شد و قضاوت می كرد میان اهل بصره زمان عمر و عثمان. و چون نایره فتنه مشتعل شد، در بصره قرآنی برگردنش معلق كرده با اهل و فرزندانش بیرون آمد و با امیرالمومنین علیه السلام مقاتله كردند تا تمامی كشته شدند) پس امیرالمومنین علیه السلام بر سر او ایستاد و او در میان كشتگان افتاده بود. پس فرمود: كعب بن سوره را بنشانید. پس او را نشاندند میان دو نفر. پس فرمود: ای كعب بن سوره قد وجدت ما وعدنی ربی حقا فهل وجدت ما وعد ربك حقا آنچه پروردگارم به من وعده داد از نصرت و ظفر، یافتم كه حق بود. آیا تو هم یافتی آنچه را پروردگارت بتو وعده داد كه حق بود؟ (یعنی: از عذاب و نكال كه برای ناكثین مهیا فرموده) پس فرمود: كعب را بخوابانید. پس اندكی سیر كردند و گذشتند به طلحه بن عبیدالله [19] كه افتاده، فرمود: طلحه را بنشانید. پس او را نشاندند. پس همان كلام را به او فرمود. پس مردی از اصحاب آن حضرت عرض كرد: یا امیرالمومنین چیست این سخن گفتن تو با دو كشته كه نمی شنود! فرمود: به خداوند هر آینه به تحقیق كه شنیدند كلام مرا چنان كه شنیدند اهل قلیب (یعنی: چاه بدر) كلام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را [20] .

و از خبر صفوان گذشته معلوم می شود كه شنیدن كفار كلام آن حضرت را از روی اعجاز و تصرفی نبوی در اجساد خبیثه آنها نبود، بلكه به حسب رشته


تطورات خلقیه آنها در عوالم غیب و شهادت بود. لهذا فرمودند مؤمن احق است به این مرتبه به جهت قوت وجود و صفای روح او. و نیز تأكید می كند دعوای مذكوره را آنچه در «نوادر» علی بن اسباط مروی است از حضرت صادق علیه السلام كه فرمود به مردی: هر گاه زیارت كردید مردگان خود را پیش از طلوع آفتاب، می شنوند و جواب می دهند. و هرگاه زیارت كردید ایشان را بعد از طلوع آفتاب، می شنوند و شما را جواب نمی دهند. [21] .

پس واضح شد كه هر یك از مردگان مومنین را در وقت زیارت ایشان بایست مانند مخاطب حاضر، زنده پنداشت و با او سخن گفت. كه می دانند و می شنوند و جواب می دهند؛ بلكه گاهی جواب را به گوش زیارت كننده می رسانند. چنان كه جمعی مثل صاحب كتاب «عروس» و غیره به اسانید معتبره روایت كردند از حضرت صادق علیه السلام كه فرمود: السلام علیكم یا اهل الدیار فنعم دار قوم مومنین، یا اهل الجمع هل علمتم ان الیوم الجمعة. سلام بر شما باد این اهل خانه ها، چه خوش خانه ای است گروه مومنین را. ای اهل جمع آیا می دانید كه امروز جمعه است؟ فرمود: آنگاه برگشت. چون در خوابگاهش خوابید، كسی نزد او آمد و به او گفت: یا اباعبدالله امروز آمدی و بر ما سلام كردی و ما سلام تو را باز گفتیم و به ما گفتی ای اهل دیار آیا می دانید كه امروز جمعه است؟ و به درستی كه هر آینه می دانیم كه پرندگان چه می گویند در روز جمعه (یعنی علاوه بر آن كه می دانیم جمعه است، تسبیح آنها را در آن نیز می دانیم) حضرت فرمود: كه آن شخص گفت كه مرغان می گویند:


سبوح و قدوس رب الملائكه و الروح سبقت رحمتك غضبك و ما عرف عظمتك من خلف باسمك كاذبا. [22] .

و اما اگر برای گوینده دروغ در وقت گفتن، مخاطبی نباشد و اگر باشد در او تمیز و ادراكی نباشد، پس در ظاهر نظر چنان می رسد كه حرم نباشد؛ زیرا كه سخن گفتن تا برای افاده دیگری نباشد، آن را خبر نتوان شمرد. و صدق و كذب، از اوصاف خبر است. پس هر گاه خبر نشد، به صفت كذب متصف نشود پس حرام نباشد.و لكن شیخ اعظم خاتمه فقها و محققین شیخ مرتضی اعلی الله مقامه در كتاب صوم «نجاة العباد» در مساله كذب بر خداوند و رسول صلی الله علیه و آله و سلم در روز ماه رمضان، در این دو صورت مخاطبی نباشد یا باشد و ادراك نداشته باشد كه در متن كتاب حكم به صحت روزه فرموده، در حاشیه این موضوع مرقوم داشته: كه فساد صوم در این دو صورت، خالی از قوت نیست. و فساد محقق نشود، تا حرمت نباشد. و چون حرام شد، اختصاصی به حال روزه داشتن ندارد. [23] .

واضح است كه در این مقام، كذب بر خدا و رسول صادق شد، كذب بر دیگران هم با نبودن دو مخاطب صادق است؛ پس هر كذب در این دو صورت، حرام. و تكلیف آن دسته از روضه خوان كه به جهت تدرب [24] و تقویت ملكه روضه خوانی در مساجد خالیه بی بودن یك نفر مستمع، بالای منبر می خوانند به نحو مرسوم، نیز معلوم شد و الله العالم. و اما در تقسیم دوازدهم: پس مخفی نماند كه محقق نراقی در كتاب


«مستند» در فروع كذب برخداوند و رسول و ائمه علیهم السلام در روز صیام گفته: و آنچه نسبت داده می شود به ایشان از اقوال، در اشعار و مراثی و نحو آن از آنچه قطع داریم كه نفرمودند، پس اگر دانسته شود كه نسبت به این كلام به ایشان از روی مبالغت شعر و اغراقات متعارفه پسندیده در اشعار است، پس ظاهر آن است كه باكی به آن نیست. و اگر چنین نباشد، روزه به سبب آن نسبت دروغ باطل می شود. و احوط اجتناب است از جمیع [25] الخ.


[1] بديهي است اگر در جايي و به جهت مصلحتي عقلايي و شرعي دروغ گفتن جايز باشد - كه بيشتر در كلام فقيهان همين نوع از آن استثناء شده است - لكن در مورد نسبت دروغ به خدا و رسول و ائمه عليهم السلام اگر جز مورد تقيه باشد، به معني تحريف در دين خدا و تخريب اساس شريعت است و هيچ مصلحتي والاتر و مهمتر از صيانت شرع نيست. و اگر بنا باشد هر كسي تشخيص دهنده مصلحت و هر مصلحتي مجوز نسبت ناروا به خدا و ائمه باشد، با اندك زماني، چيزي از شريعت نمي ماند. بنابراين جز در مورد تقيه - كه آن هم موردش با دروغ بستن متفاوت است - نمي توان به جهت مصلحتي ملتزم به جواز شد. ضمنا شايسته است به مطلب ديگري نيز اشاره شود. گاهي ديده مي شود برخي از اهل منبر به دليل عقيده و يا سليقه خاصي، هنگام تشريح معارف و حلال و حرام الهي، از خود بر آن چيزي مي افزايند و يا از آن مي كاهند. يعني مطلبي را بزرگتر از آنچه در شريعت آمده و يا بسيار كوچكتر طرح مي كنند، به گونه اي كه شنونده نيز تمام سخن را از شرع تلقي مي كند و تصور نمي كند كه گوينده قسمتي از كلام را بر اساس تفكر و سليقه خود بيان كرده و شرع نظرش چنين نيست. مسلم چنين مواردي اگر از مصاديق نسبت ناروا به شريعت نباشد، تدليس است و حرام. اصولا چنين تفكري كه طرح فلان مطلب ممكن است باعث چنين عوارضي شود، از حيطه كار مروجان دين خارج است. يا بايد به چنين مسائلي نپرداخت، و اگر بناست پرداخته شود، بايد نظر شرع را گرفت. حال مردم با آن چه مي كنند، بحثي ديگر است. البته هنر اهل منبر و واعظان نيز آن است كه موضوع را همه جانبه و مشخص طرح نمايند تا از سخن آنها برداشت سوء نشود، نه اين كه حقيقت را ناقص مطرح نمايند. به هر صورت مصلحت انديشيها، باعث ورود سلائق در تبيين معارف ديني مي شود و به مرور به تحريف دين منجر خواهد شد. اين مطلب گاهي در گفتن مسائل شرعيه نيز ديده مي شود و هنگامي كه به گوينده تذكر داده مي شود، مي گويد: اگر چنين بگويم ممكن است مردم از حدود خارج شوند. پس لازم است اندكي سختتر عنوان شود، تا حداقل عمل را انجام دهند!! به نظر نگارنده اين عمل بسيار ناشايست و خلاف تربيت ديني جامعه است و اين بدان معني است كه ما خود را به جاي نعوذبالله خدا و پيغمبر و امام بگذاريم و تصميم بگيريم، چنين مصلحتي را بايد شارع لحاظ مي كرد نه من و شما. دين سهله و سمحه الهي را براي مردم به گونه اي تصوير مي كنيم كه كمتر مكلفي قادر به رعايت آن است، به اين بهانه كه قسمتي از آن را رعايت كنند. خداوند چنين خواسته كه اداء وظيفه و دينداري چندان مشكل نباشد و براي همه چيز حدود قرار داده است و ما موظفيم دين را آن گونه كه هست با همه مباحات، محرمات، مكروهات و واجبات به مردم عرضه كنيم. عمل مردم به دست خود آنهاست و ما در برابر آن مسئوليت نداريم. و يا اخيرا زياد ديده مي شود كه در منابر به خواب استناد مي شود. در خوابها بسياري از اوقات، يكطرف قضيه معصوم عليهم السلام قرار مي گيرد كه فلان شخص حضرت زهرا عليهاالسلام يا پيامبر و يا امام حسين عليهم السلام را خواب ديد و حضرت چنان گفتند. نقل اين گونه موارد بالاخص اگر عدالت و صداقت خواب بيننده احراز نشده باشد از مصاديق كذب به معصومين محسوب مي شود. و اگر عادل و صادق هم باشد چنانچه مضامين آن با آيات و روايات كاملا تطبيق نكند با توجه به عدم حجيت آن، قابل استناد نيست و نقل آن خالي از حرمت نمي باشد. بالاخص كه نقل بعضي از خوابها، وهن ائمه عليهم السلام است كه مسلم نقل آن ها حرمت قطعي دارد.

[2] يعني كتاب سيره كه در آن جمع كرده غزوات پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را. منه محمد بن اسحاق بن يسار از مورخان و سيره نويسان قرن دوم هجري است كه سال وفات او را (151 ه) ثبت كرده اند. او كتابي در سيره پيامبر تأليف كرد كه قسمتي از آن به غزوات پيغمبر اختصاص داشته است. اين كتاب را ابن هشام (متوفاي 218) تهذيب و تخليص كرد. و به نام «سيرةالنبويه» به چاپ رسيده است. رك الاعلام، زركلي، ج 6، ص 28؛ دائرةالمعارف الاسلاميه، ج 1، ص 89.

[3] رك: تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج 10، ص 488.

[4] آبادان.

[5] الرعايه في علم الدراية، شهيد ثاني، تحقيق محمد علي بقال، ص 158 - 154.

[6] فتور: سستي.

[7] الاحتجاج، طبرسي، تحقيق سيد محمد باقر خرسان، ج 1، ص 410.

[8] تذكره، ج 2، ص 305؛ جامع المقاصد، ج 7، ص 177.

[9] كافي، كليني، ج 7، ص 436، باب اليمين الكاذبه، احاديث 10 و9 و6 و4 و3 و2 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، ص 226، باب عقاب من يحلف بالله كاذبا.

[10] نورالثقلين، عبد علي بن جمعه العروس، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 1، ص 357.

[11] آل عمران، س 3، آيه 77.

[12] اقتباسي از آيه شريفه «لا تجعلوا الله عرضه لايمانكم» است. بقره، س 2، آيه 224 و به معناي جانب، سو، و طرف است. رك: فرهنگ لاروس، ج 2، ص 1441.

[13] عقاب الاعمال، صدوق، ص 261.

[14] كشف الريبه، شهيد ثاني، تحقيق سيد علي خراساني، ص 61، عراق، منشورات مكتبةالامام صاحب الزمان العامه، طبع اول، 1403، افست ايران، قم، مطبعة سيدالشهداء، رك تنبيه الخواطر و نزهةالناظر، ورام بن ابي فراس، ج 1، ص 107، نجف، منشورات مكتبةالحيدريه، 1389 ه-، الدرالمنثور، سيوطي، ج 6، ص 96، بيروت، دارالمعرفه، بي تا؛ احياء علوم الدين، غزالي، ج 3، ص 145، بيروت، دارالمعرفه، بي تا.

[15] المكاسب، شيخ انصاري، تحقيق و تعليق كلانتر، ج 3، ص 359، نجف، منشورات جامعة النجف، طبع اول، 1394 ه. افست قم، دارالكتاب.

[16] فلاح السائل، سيدابن طاووس، ص 85، قم افست، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، بي تا.

[17] همان، ص 86 و45.

[18] تصحيح الاعتقاد، شيخ مفيد، تحقيق حسين درگاهي، ص 92، قم، المؤثمرالعالمي لالفية الشيخ المفيد، ج 5، طبع اول، 1413 ه- 1371 ش. رك: البداية و النهاية، ابن كثير، تحقيق دكتر احمد ابوملحم و..... جز سوم، ص 294 - 293، بيروت، دارالكتب العلميه، طبع اول، 1405 ه-؛ سبل الهدي و الرشاد في سيرة خير العباد، محمد بن يوسف الصالحي، تحقيق و تعليق شيخ عادل احمد عبدالموجود و....، ج 4، ص 55، بيروت، دارالكتب العلميه، طبع اول، 1414 ه-؛ المنتظم، ابن جوزي، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و.... ج 3، ص 119، بيروت، دارالكتب العلميه، طبع اول، 1412.

[19] در متن عبدالله آمده ولي صحيح آن عبيدالله است.

[20] الجمل، شيخ مفيد، تحقيق و تصحيح سيد علي مير شريفي، ص 393 - 392، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، طبع اول، 1413؛ تصحيح الاعتقاد، صدوق، ص 93؛ الاحتجاج، طبرسي، ج 1، ص 239؛ بحارالانوار، مجلسي، ج 32، ص 209 - 207.

[21] نوادر، علي بن اسباط، ص 126 ضمن مجموعه الوصول الستة عشر.

[22] كتاب العروس، جعفربن احمد قمي، ضمن مجموعه جامع الاحاديث، ص 155؛ الامالي، صدوق، مجلس 73، حديث 5، ص 390، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، ص 228، عقاب من يحلف بالله كاذبا.

[23] نجاةالعباد، شيخ انصاري، ص 194، چاپ سنگي.

[24] مهارت.

[25] مستند الشيعه، نراقي، ج 2، ص 109، چاپ سنگي.